صحبت سر جایزالخطا بودن انسان بود با حاجی یا سید یا هرچیز دیگه، منظور آدمایی بود که بعد از مقام عظمای ولایت خودشونو بهترین میدونن واسه تفسیر و تاویل قرآن و چه بسا که به جای خدا فکر کنن، به نتیجه برسن حکم بِدَن و اجرا کنن.من میگفتم حاجی چیکار دارین به همه گیر میدین از همه توقع دارین خطا نکنن و کامل باشن، خدا که خوداس میگه آدم جان تو جایز الخطایی، خیلی غصه نخور خلاصه اگه اشتباهی چیزی کردی.اقا اینو که گفتم انگار فحش خواهر و مادر دادم به سید یا حاجی یا هرچی دیگه، برآشفت که بچه جان، اولا، اونی که میگن ممکن الخطاست، نه جایز، خدا هیچ وقت اجازه نمیده پسر جان میگه امکان دارد که خطا کنید نه اجازه، بعدش هم این حرفا به تو نیومده برو سره پستت.کلاه سرم نبود، پا رو چسبوندم و لبیک، رفتم سر پست.
سر پست همش به خطا فکر میکردم، آدمیزاد با اتکا به عفل و خرد می اندیشد و به دنبال ثواب میگردد و می شود سقراط، می شود افلاطون و آنک نیچه و غروب بتان، منظور این که حتی این خرد دوستان محترم بعد از اندیشیدن یکدیگر را به خطا کردن متهم میکنند و اصلا خوب که به احوال دنیا نگاه میکنم، می بینم نه تنها در عالم فلسفه که حتی در ساده ترین نوع روابط آدم همین خطاها درنقش پلکانی ضامن پیشرفت انسان و تمدنها می شود و همین خطاها راهنما می شود خود، نه راه.
اندیشه است و نظر که عمل میشود و همه چیز معمولا تا اندیشه است نشانی از خطا ندارد، عملی که میشود کار ما به مشکل بر می خورد و خطاکار می شویم و همین ثوابِ در نظر که میشود خطای عملی، ثواب بعدی را در نظر میسازد و این چرخه می چرخد و می چرخد تا سید بیاید و چوب امکان بگذارد لای چرخ تجویز و اجازه ی رسیدن به خوبی بعدی را از ما بگیردو اجازه ی حرکت را، من ناخواسته به این نتیجه می رسم که خطای جایز است لازمه ی حرکت، چه قدمها که از ترس خطا بر داشته نشد!
اعتراف حقیقی : منم به نوبه ی خودم اهل تفسیرو تاویل هستم، فرق من و سید اینه که اون بعد از مقام عظما دنبال قضیه رو میگیره من نه، اون حکم و اجازه ی اجرا داره من نه !!!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر