۱۳۹۲ آبان ۴, شنبه

قطار
شانه را بي معني مى كند
شانه به شانه ام نشسته 
بي ربط 
غريبه 
سرد 

قطار 
به ارابه اى نعش كش مى ماند
جنازه ها را
با تكان
تكان تكان
به گور مي برد

بي معني
بي هيچ
بي هيچ معني

٢٧ اكتبر ٢٠١٣
ن

۱۳۹۲ مهر ۱۸, پنجشنبه

ماهى بودم
رود خشكيد
دريا نمكزار شد

پرنده شدم
ابر مرا ديد
گريست
گريست
گريست
گريست

١١ اكتبر ٢٠١٣

كوچ

باد
در گوش غريبخانه
چاووشي مي خواند 

من خوابم
 
كاروان
انگار پيش از باد 
به مقصد رسيده باشد 
مرا 
تا ابد جا مي گذارد 

هو هوي باد 
در گوش ايوان
مرا در خواب
به ميانه سفري مي برد 
كه سالها پيش 
به آخر رسيده بود 
پيش از حركت كاروان

باد در گوش كاروانسرا
چاووشي مي خواند
و ريشه هايم در خاك خانه
جوانه مي دهد

١٠ اكتبر ٢٠١٣
ميانه سفر 

۱۳۹۲ مهر ۱۱, پنجشنبه

الهام صدا

هوم هوم كوبه هاي ساز 
صداي دوري بود 
دوري آدم از بهشت 
دوري يعقوب از يوسف 
دوري هاجر از زمزم
دوري من
دوري من از مادرم

صداي هوم هوم كوبه هاي ساز 
دورى بود 
و نفس آواز خوان
 نزديك
آوار ديوار كاگلي بود 
خراب 
بر سرم در كودكي 

و قصه زندگي 
تشنگي بود 
دوري بود 
هاجر از آب 
دتنگي بود 
يعقوب
و حصر بود 
دوري بود 
تشنگي بود 
آدم 
آدم
آدم 
آدم بود 
صداي هوم هوم كوبه هاي ساز 
دوري آدم بود 
و تشنگي هاجر 
و دلتنگي يعقوب 

همهمه ي هومهوم ساز 
دوري من بود 
از مادرم 


 دو اكتبر دو هزار و سيزده