۱۳۹۲ شهریور ۲۵, دوشنبه

شاعرى

شعري بايد سرود 
كه خورشيد در آسمانش بتابد 
و باران ببارد
در گرماي تابستانش 
شعري بايد سرود
كه بوي خاك باران خورده بدهد 
شعرى كه صداى سوت عاشقى داشته باشد
شعرى كه تو در گذشته اش باشى 
و تو باشى در حالش
با لبخند 
و آينده اش پر باشد 
از تو 

شعرى خواهم سرود 
كه دستانت را باد 
با خود نبرد 
در شعرم 

دلم را به شعرى خواهم داد 
تا به تو بسپاردش 
تا هميشه 

شعرى مى سرايم 
كه خانه اى باشدمان 
تا خورشيد
با شمعدانى بر ايوانش
و حياطى پر بوي ياس 
شعرى كه ماه آسمانش بدر كامل است
وبوى زندگى مى دهد جاودانه 

شعرى شايد سرود