فردا بيايد
يا نه
تو كه نباشى
خواب
به مرگى موقت مى ماند
در بيدارى
با دو بال گشوده
بر لب پنجره خانه اى مى نشينم كه
ديوارهايش سرد است و
نور
از پنجره هايش
ياراى ورود ندارد
بلنداى آسمان
با هر نغمه و ندايى
هيچ در من نمى انگيزد
جز هراس تجربه دورى
چه آنجا در ملاقات خورشيد
چه اينجا بر لب پنجره سرد
سخت
بى حس
غمگينم
و خوابم
مرگيست موقت
در دورى تو
و عمر سلاخى شده
مرگ لحظه به لحظه است
بى هيچ امتدادى
تا فرداى كاميابى
دور كه باشى
آسمان تاريك است
خورشيد سرد
دريا خشك
و من
به احتضار
با دو بال گشوده
بر پنجره خانه غمگين
جمعه ٩ مه ٢٠١٤
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر