۱۳۹۱ فروردین ۳۱, پنجشنبه

اجتماعی شدن یا نشدن، مسئله این نیست!

.

حدود یک سال و نیم پیش، اینجا نوشتم مسئله اجتماعی شدن یا نشدنه، که نیست. اصالت با تنهاییه، چه در جمع چه در خلوت.

همه ی ما، دست کم در کودکی ترس از تاریکی رو تجربه کردیم؛ اصلا چرا تاریکی ترسناکه؟ می گن هر چی تو روشنایی هست تو تاریکی هم هست، ولی دروغ می گن، یه چیز ساده و آشنا هست که فقط تو روشنایی وجود داره و تمام ترس ما از تاریکی به خاطر نبود اونه. تو تاریکی ما هستیم و ترسمون ولی سایه امون نیست و تمام ترس گم شدن همیشه همراهمون، سایه، است؛ تنهایی اصلا تا زمانی که ما هستیم با سایه امون، وجود نداره، وقتی به وجود می یاد که سایه گم میشه یا فراموش می شه، یا از بین می ره.
اجتماعی شدن هم به خودی خود می تونه پدیده ی خنثائی باشه یا نباشه و کلی تاثیر بذاره رو خیلی چیزا ولی مادامیکه حواس ما رو از وجود و حضور سایه پرت نکرده مسئله نیست، که مساله ی اصلی تنهایی ماست، که فقط در تاریکی وجود داره، زمانی که سایه گم می شه.

ناب ترین ارتباطی که آدم می تونه برقرار کنه با سایه اشه، تمام تجربه ها یکسانه، هرچند که سایه ی ما هیچ تجربه ای از تاریکی نداره و لی باز کم سوء تفاهم ترین رابطه رو آدم می تونه با سایه ی خودش برقرار کنه، تمام کلمات برای هر دو، با تقریب زیادی، یک معنی رو داره؛ تا سایه نباشه و تا ما آگاه به حضور سایه نباشیم، ارتباط با بقیه ی آدمها و موجودات غیر ممکن، یا حد اقل کم اثر می شه.

پس، می خوای اجتماعی باش می خوای نباش هر جا که هستی سایهاتو فراموش نکن.

.

هیچ نظری موجود نیست: