مجازات خوردن گياه ممنوعه، تجربه ي زمان ميرا بود
زيستن در ميانه
ميانه ي اضطراب
اضطراب مرگ
ترس بريدن
تمام شدن
دور شدن
گم شدن
اين همه به گندمي نمي ارزيد
حتي به سيب سرخي
که به تجربه ی هیج ممنوعه ای
توبه بايد كرد
توبه مي كنم
از آدميت
توبه ميكنم
لندن
بامداد اول ژانویه دو هزار و دوازده
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر