۱۳۸۹ بهمن ۱۶, شنبه

یادواره


براي شايان

تمام روي زمين جايم كم است
كه دل تنگ است
كه رفيقي و همرزمي
شاعري 
در خانه 
با خويش در جنگ است

تمام روي زمين 
اكنون
فاصله است ميان ما 
من و او كه روزگاري 
دورترين فاصله مان خياباني بود
نام شهيدي بر گرده

كه زمان رزم را به بزم گذرانديم
و شعر خوانديم و عشق ورزيديم

كه در خيل سربازان اژدهاكي 
از خاموشي ماه سروديم و
عشق ورزيدن پسران و
رو نهان كردن دختران

كه بي هيچ آسماني بر سرمان
مشت مشت بذر ستاره باشيديم بر سقف كوتاه خانه
كه خورشيد را در قلبمان زنده نگاه داشتيم بي هيچ آسماني

كه سكني گزيديم بر ارتفاع سروي 
زير باران و
خواستيم كه فريدون و كاوه باشيم
و عاشق چو مجنون
كه ليلي را ليلي بخواهيم و مجنونش باشيم

تاب آورديم و تاب آورديم
لباس رزم بر تن عاشق مانديم
و اميد كاشتيم
و باران دروديم

آه اي آسمان كوتاه خانه
تمام ارتفاعت كوتاهم مي ايد
كه جان جانم فسرده دل 
به درك واصل ميكند قاصدک بيخبرش را 
كه ليلي، ليلي نماند و
مجنون را تاب نياورد
به جنونش كه تنها تحفه اي بود كه از او به يادگارش مانده بود

زمين! 
تمام گستره ات ارزاني ضحاكان
و بلندي آسمانت نيز 
كه عاشقي را دل در سينه تنگ است

نفرين تمامي ثانيه ها نثار پهنا و بلندايت
كه تمام گستره ات را جا كم است عاشقي را
و تمام بلنديت كوتاه سروقد مجنوني

زمين و زمان و آسمان را جا تنگم است رفيق
اگر دل افسرده باشي


لندن 
٥/٢/٢٠١١

هیچ نظری موجود نیست: