۱۳۸۹ دی ۲۴, جمعه

آفرینش، آغاز و پایان



عريان بر ساحل 
در رهگذار مردان
زلف سپرده بر باد 
بي هيچ هراسي
به بازي با موجي كه آرامش دريا بود 
با انگشتان پايش

عريان بر ساحل 
آفتاب ميگيرد حقيقت

و انسان 
در همان ساحل
خدا را فهميد
و عشق را دريافت و
طبيعت را نوازش كرد



هراسان
با هزاران لايه حجاب 
و پاهاي خسته از شاخه هاي شكسته ي پاييز
نفس زنان
آبستن حرامْ جنينِ دروغ
گريزان از تازه طعم شهوت چشيده اي
پشت تنومندترين درختان اعصار
اشك ميريزد
هراسان 

اشكريز و نفس بريده
در جستجوي پناهي
حقيقت

وبي خبر انسان شاد
دست در دست شريكش
در خيابانهاي 
پاريس و لندن و رم
روشن از نور نورافكنان پرنور ظلمت
خداي را به مسلخ برد و
همخواب بي جواز عشق شد 
و طبيعت را درنورديد
با قطار
 
١٤ ژانويه ٢٠١١
لندن

هیچ نظری موجود نیست: