۱۳۹۲ مرداد ۲, چهارشنبه

چشمانم را جزام خورده باشد انگار
چشم مى بندى بر من
تا رو در رو مى شويم

زبانم را جويده باشد جزام
گوش هايت را مى گيري
تا دهان باز مى كنم

دستانم مرگ را هديه بدهد شايد
خودت را پس مى كشى
تا نوازشت مى كنم

نمى دانم از كدام شفا خانه
گريخته ام
كه اين چنين هراسان
مى گريزند آدميان
از اشتياق دوستى چشمانم
23.05

هیچ نظری موجود نیست: